، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات کودک من

هدیه خدا به ما

1392/7/23 23:38
نویسنده : سرور
96 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نقطه ی من

خب نقطه ای دیگه عزیز دلم.امروز 23 روزت شده.نمیدونی پدرت از خوشحالی چی کار میکته؟اصلا بذار از اولش برات بگم.یکشنبه 21 مهر از پدرت خواستم که بی بی چک بخره تا مطمئن بشم که واقعا خودتو توی دلم جا کردی؟از شانس خوبمم همسری خیلی زود از سر کار اومد و برام بی بی چک خرید.حتی صبر نکردم صبح شه.وفتی دوتا خط روش پیدا شد ی حسی توی وجودم شکل گرفت که تا حالا تجربش نکرده بودم.نقطه کوچولو خیلی ترسیدم.ترسیدم که مادر خوبی نشم؟ترسیدم ی روز بهم بگی مگه من ازت خواستم که به این دنیا بیام.ترسیدم بهم بگی با کدوم دعوت نامه منو به این دنیا دعوت کردی،ولی بر خلاف من بابائیت از خوشحالی رو ابرها بود.میگفت حتی حاضرم از این به بعد ظرفارو بشورم(زیاد غصه شو نخور چون منظورش با ماشین ظرفشویی بود.ی همچین بابایی داری شما)خلاصه عزیز دلم ترجیح دادیم واسه محکم کاری ی آزمایش خونم بدیم.دوشنبه بعد از سر کارم یک آزمایشگاه شبانه روزی رفتیم ولی من چون کارت شناسایی همراهم نبود جواب رو گفتن شفاهی اعلام میکنند.بابا وحید گفت واسه جشن ورود شما بریم همون رستوران مورد علاقه ی من.تا ایشون برن غذا سفارش بدن،من در یک عملیات ضربتی  با آزمایشگاه تماس گرفتم و بهم گفتن بلههههههههههههههههه،نقطه کوچولو تو دلتونه.بابا که اصلا باور نکرد و خودش دوباره تماس گرفت.فکر کنم آقاهه کلی بهمون خندیده.بذار از امروزم برات بگم.رفتم پیش دکتر گیلک.گفت شما خیلی کوچولویی و هنوز نمیشه سونو داد.اسمتونم گذاشت علی قربون.از وقتی اومدم خونه پدر عزیزت مدام میگن دکتر گفت چی باید بخوری؟خب عزیز دل مایی دیگه

ولی....ولی آرزو میکنم اخلاقت مثل پدرت بشه قند عسلم.خوش به حالت که بهترین مرد دنیا باباته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)